نوشته‌ها


ابزارهای پژوهش


اسلایدهای ارائه من در آزمایشگاه با عنوان ؛ابزار‌های پژوهش؛ به پیوست آمده است. در این اسلایدها که تعداد کمی هم دارند، سعی کرده‌ام تا موارد زیر را بررسی نمایم.

  1. معرفی ویژگی‌های یک موضوع پژوهشی خوب
  2. معرفی کنفرانس‌ها و ژورنال‌های معتبر در حوزه امنیت شبکه و داده
  3. بررسی نحوه دنبال کردن افراد معتبر در حوزه پژوهشی
  4. بررسی نحوه ساماندهی مقالات

اسلایدها


ابیات شبه‌تصادفی


دلقِ حافظ به چه ارزد؟ به مِی‌اش رنگین کن
وان گَهَش مست و خراب از سَرِ بازار بیار

(لسان الغیب)


************************************


خسته ای می پرسد:
«رستگاری مان کو؟»

به عبث قله ی کوهی را در پیله ی مِه،
می نمایانیمش

و کسی نیست بگوید، باری

«رستگاری قدمی است، که ز جا برکندت.»

(جعفر کوش آبادی)


************************************


عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
(حضرت حافظ)


************************************


خاک خواهی شد
از رخ آیینه ها هم پاک خواهی شد
چون غباری گیج گم سرگشته در افلاک خواهی شد
(فریدون مشیری)


************************************


دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
(مولانا)


************************************


فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
(حضرت حافظ)


************************************


ناله پنداشت که در سینۀ ما جا تنگ است
رفت و برگشت سراسیمه که دنیا تنگ است
(نایب اصفهانی)


************************************


فراموش می شوی
گویی که هرگز نبوده ای

مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسۀ متروکه … فراموش می شوی
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل رز در شب … فراموش می شوی

فراموش می شوی
گویی که هرگز نبوده ای
(محمود درویش)


************************************


صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
(شهریار)


************************************


موطن آدمی را بر هیج نقشه ای
نشانی نیست.
موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که
دوستش می دارند.
(مارگوت بیکل)


************************************

پس ازین دره ی ژرف
جای خمیازه ی جادو شده ی غار سیاه
پشت آن قله ی پوشیده ز برف
نیست چیزی، خبری
ور تو را گفتم چیز دگری هست، نبود
جز فریب دگری
(اخوان‌ثالث)


************************************

در انزوای کوچه یکی ساز می زند
با من خیال کن که به آواز رفته ای

با من خیال کن که به پل های اصفهان
با من خیال کن که به شیراز رفته ای

با من خیال کن که به گیلان خانه ات
سبز و کبود و سرخ جنگل دمیده است

در کوچه های سرد و پریشان این دیار
دستی به دست یار امشب رسیده است

با من خیال کن که همه عاشقان شهر
دستی به جام باده و دستی به زلف یار

تا صبح سرخوش از آواز کولیان
با من خیال کن که به کام است این دیار

با من خیال کن که به اعجاز شاعران
شب ها به سر رسید طوفان نشست و رفت

در کوچه های شهر صدای نازلی ست در بهار
با من خیال کن زمستان شکست و رفت
امید نعمتی - گروه پالت


************************************

چگونه اما عشق می‌آید؟
من چه می‌دانم؟
نسیم را مگر که دیده است؟
غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟
چشم کدام سر، تاب باز نگاه آذرخش داشته است؟
از کجا می‌روید؟
در کجا جان می‌گیرد؟
در کدام راه پیش می‌رود؟
رو به کدام سوی؟
چه می‌دانم؟
دیوانه را مگر مقصدی هست؟
بگذار جهان برآشوبد...!
(محمود دولت آبادی)


************************************


سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد
چه پرچم های گلگون کاندر آن شادی برقصانیم
(سایه)


************************************


سحر کرشمهٔ چشمت به خواب می‌دیدم
زهی مراتب خوابی که بِه ز بیداریست
(حضرت حافظ)


************************************

عاشقان، گياهانند
كه می‌رویند
می‌میرند
سبز می‌شوند
می‌ریزند
باران كه می‌بارد، چتر نمی‌خواهند
زمستان‌ها
بی‌كلاه و پالتو نپوشیده
می‌ایستند روی در روی و نگاه برف
چشم در چشم یخبندان
بی‌شرمساری اندام برهنه‌شان از برگ
عاشقان گياهانند كه ریشه‌هایشان فرو رفته است.
در كف دست من
در استخوان كتف تو
در جمجمه شكسته من
و این خاطرات من و توست
كه توت می‌شود يک روز
انار می‌شود گاهی
كه دیروز انگور شده بود
كه فردا زيتون
و تلخ.

(بیژن نجدی)


************************************

عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم
کاین بود سرنوشت ز دیوانِ قسمتم

من کز وطن سفر نَگُزیدَم به عمرِ خویش
در عشقِ دیدن تو هواخواهِ غربتم

دریا و کوه در رَه و من خسته و ضعیف
ای خِضْرِ پِی خجسته مدد کن به همتم

دورم به صورت از درِ دولتسرایِ تو
لیکن به جان و دل ز مقیمانِ حضرتم

حافظ به پیشِ چشم تو خواهد سِپُرد جان
در این خیالم اَر بدهد عمر مهلتم
(لسان الغیب)


************************************


بی ماهِ مِهرافروزِ خود، تا بُگذَرانَم روزِ خود
دامی به راهی می‌نهم، مرغی به دامی می‌زنم

هرچند کـ‌آن آرامِ دل، دانم نبخشد کامِ دل
نقشِ خیالی می‌کشم، فالِ دوامی می‌زنم

(لسان الغیب)


************************************

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

دیشب صدای تیشه از بیستـون نــیامـد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

(منتصب به حزین لاهیجی)


************************************

چه‌ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند این‌ها که من با جان خود کردم

طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط می‌گفت خود را کشتم و درمان خود کردم
(وحشی بافقی)


************************************